قطرات اشک با شیر مادر
روی پشت بام نشسته بودیم و در حال دیدن تعزیه گریه میکردم و در همین حال به او شیر میدادم... مسعود 6 ماه داشت، در دل گفتم خدایا ای کاش یک نفر را داشتم که برای امام حسین (ع) فدا میکردم .
هنگام گریه کردنم قطرات اشکم با شیر مخلوط شد و مسعود خورد ...
بهار 66 بود ، خبر شهادتش را برایم آوردند، گفتند جنازه اش به گونه ایست که شما نمیتوانید آن را ببینید . جسم نازنین مسعود مانند اربابش حسین (ع) تکه تکه شده بود.
همان شب خواب تعزیه سال سال پیش را دیدم در حالی که مسعود را در بغل داشتم ، یک لحظه او پر کشید و به جمع یاران امام حسین پیوست و هرچه گشتم او را ندیدم

خاطره ای از مادر سردار شهید مسعود اصلاحی
تولد : 1340 استان فارس ، شهرستان فسا ، روستای صحرارود
سمت : معاون گردان سلمان _ لشکر 33 المهدی
شهادت 1366/1/20 _ شلمچه ، کربلای 8
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۸/۳۰ ساعت 16:31 توسط بچه های اشلو
|
سلام به همه دوستان گل