ناجی
در منطقه شادگان بودیم.قرار بود شبانه برای شناسایی مواضع دشمن پیشروی کنیم.اما راه نما به اشتباه مارا به دل عراقی ها برد جایی که نه راه پیش داشتیم نه راه پس.اولین کسی که که جریان را فهمید حمید بود بدون هیچ ترس و نگرانی ما را از محاصره دشمن بیرون کشیداما راه بازگشت را گم کرده بودیمبه فرمان حمید در چاله ای زیر خاک ها پنهان شدیمتا از دید عراقی ها درامان بمانیم.آن شب با اینکه تعدادی از بچه ها اسیر شدنداما بیشتر افراد گروه با درایت حمید از محلکه جان به در بردند.
***
وقتی به مرخصی آمده بود خواستم لباسش را بشویم دیدم درزها و جیب هایش پر از خاک است گفتم: "حمید مگه کجا بودی؟"
گفت:"در میان خاک خوابیده بودم در آن شرایط بحرانی تنها چیزی که حامی من بود و به من دلگرمی میداد این قرآن کوچک و این عکس امام بودکه روی سینه ام گذاشته بودم"
خاطره از شهید عبدالحمید انشایی
برگرفته از کتاب:بی نام و نشان
----------------------------------------------------------------------------------
پ.ن:این کتاب را میتوانید در فروشگاه اشلو واقع در خیابان شهدای روحانیت(دانشگاه آزاد) جنب حوزه سفیران هدایت خریداری کنید.تلفن تماس ۰۹۱۷۶۸۹۹۴۵۷
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۶/۲۹ ساعت 22:38 توسط بچه های اشلو
|
سلام به همه دوستان گل